دانلود آهنگ جدید حامد زمانی به نام ولوله
Download New Music Hamed Zamani – Velvele
دانلود آهنگ جدید حامد زمانی به نام ولوله
Download New Music Hamed Zamani – Velvele
دانلود آهنگ جدید حامد زمانی به نام شمشیر
Download New Music Hamed Zamani – Shamshir
دیگه هیچ اسب سفیدی هوس تاخت نداره بازی خوردیم بازی خورده برد یا باخت نداره
مردای نبر اسباشونو دست گاری میدن میشناسم سوارایی رو که دارن سواری میدن
از شجاعت ادعاهاشو به حد کافی دارن هر کدوم تو پستو چندتا سپر اضافی دارن
این وسط یه ترسی تو جونمه که همش باهامه من یه شمشیر دارم که یادگاری آقامه
من یه شمشیر دارم حرف داره درد داره هوس بریدن ریشه ی نامرد داره
من یه شمشیر دارم فراری از پستوشه من یه شمشیر دارم که هنوزم خون روشه
اگه که مردا از تو میدون پیچیدن اگه که نامردا بیرق رو دزدیدن
منو نترسون از راهی که در پیشه هرچی باید دید و چشمای من دیدن
مردای دروغی دنبال طلان دنبال سهمن من یه شمشیر دارم ترس برم داشته بفهمن
این جماعت ته مردونگیشون تف به زمینه اگه چیزی بتونه بلندشون کنه همینه
یه روزی میاد یکی روشونو کم میکنه مشتی یه نفر میاد و شمشیرو علم میکنه مشتی
حال من برزخ صبحه یکمی گرگ و میشم من یه نفر پاشه به مرتضی علی دومیشم من
یه نفر پاشه به مرتضی علی دومیشم من …
من یه شمشیر دارم حرف داره درد داره هوس بریدن ریشه ی نامرد داره
من یه شمشیر دارم فراری از پستوشه من یه شمشیر دارم که هنوزم خون روشه
اگه که مردا از تو میدون پیچیدن اگه که نامردا بیرق رو دزدیدن
منو نترسون از راهی که در پیشه هرچی باید دید و چشمای من دیدن
دانلود آهنگ جدید حامد زمانی به نام جهاد
Download New Music Hamed Zamani Called Jahaad
دانلود اهنگ
دانلود اهنگ جدید
دانلود اهنگ جدید حامدزمانی
دانلود اهنگ حامدزمانی
دانلود اهنگ حامد زمانی به نام جهاد
دانلود اهنگ حامدزمانی بنام جهاد
دانلود اهنگ جهاد
دانلود اهنگ جهاد از حامدزمانی
دانلود اهنگ های حامدزمانی
دانلود اهنگ از حامدزمانی
در پیچ و خمش همیشه سفری هست
خون دلو رد قدم رهگذری هست
گفتی جگر شیر نداری نیایی
گفتی در این راه همیشه خطری هست
سرمست در آسایش و از پای نشستن جرم است
زمین گیری اگر بال و پری هست بال و پری هست
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
این بی خبری داده خبر که خبری هست
از من اثری نیست که جا مانده ام اما
هرجا که نظر میکنم از تو اثری هست
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
این بی خبری داده خبر که خبری هست
از من اثری نیست که جا مانده ام اما
هرجا که نظر میکنم از تو اثری هست
تو رفتی و گفتی که شرف مرز ندارد
این سو در اگر بسته شد آن سو که دری هست
رفتی و به زینب قسم از نسل تو امروز
در شام و حلب لشکر فریاد گری هست
از من اثری نیست که جا مانده ام اما
هرجا که نظر میکنم از تو اثری هست
آن راه تو وقتی پدری باز نگردد
در بردن میراث تفنگش پسری هست
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
این بی خبری داده خبر که خبری هست
تو رفتی و گفتی که شرف مرز ندارد
این سو در اگر بسته شد آن سو که دری هست
صدها سواران حرم مثل تو رفتن
تا نام حسین هست به سربند سری هست
رفتی و به زینب قسم ات نسل تو امروز
در شام و حلب لشکر فریاد گری هست
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در آید
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این ظرافت که تو داری همه دل ها بفریبد
این لطافت که تو داری همه غم ها بزداید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
های بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخواید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
مژده ای دل که کنون وقت وصال است و غمت رو به زوال است
به عشاق بگویید ره وصل بپویید
که چار و مرض آن چهارده ما که عالم همه مجنون رخش در طلبش نعره زنانند و به دف رقص کنانند
و به دل خوف و رجا از کرم ساقی ما ترد شده
در دوز شوق حرمش صبر کنانند
و چنین است و چنان است و قرار دو جهان است
و دو سپاهی ز غلامان به رهش جامه دریدند
و دل از خویش بریدند و به معشوق رسیدند
و همین مشغله ی ماست که از
عشق بمیریم و جز او یار نگیریم
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
آنکه از دوست تحمل نکند عهد نپاید
گر حلال است که خون همه عالم تو بریزی
آنکه روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
های بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
باز نیابد خلاص هر چه در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل شدیم
پرده بر انداختی کار به اتمام رفت
مه ننماید به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
دلو دینم به فدای قد و بالای نگاری
که همی بنده نواز است و حقیقت نه مجاز است
چه بگویم که چنین قصه دراز است
جهانی بدرش غرق نیاز است
نماز است جواز است که دلم سوز و گداز است
و نمان و نمان و نمان ریزه خور خان کریمش
که به کس کار ندارم بجز آن یار ندارم
به کسی کار ندارم ثمری غیر دلم بر سر بازار ندارم
منه نالایق ناقابل نادان چه کنم
با همه درماندگی و دوری و شرمندگی و بندگی و بی ثمری
پیش همان شه که کریم است و رحیم است
و همان یار قدیم است
جهان گیر جهان دار به دل دلبر و دلدار و
وفادار و هوادار به این سرور و سردار و کس و کار به دل یار جهانی به کرم هاش
بدهکار چه میشد دل غم دیده ی من را بشود باز خریدار
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما بُرده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما بُرده ایم
یه باری از امروز رو دوشته
که واسش یه عمره زمین میخوری
همه منتظر تا ببینن کجا
تو از جاده ی عشق دل میبری
یه باری از امروز رو دوشته
که واسش یه عمره زمین میخوری
همه منتظر تا ببینن کجا
تو از جاده ی عشق دل میبری
ولی ایستادن فقط کار ماست
ما که قصمون قصه ی خواب نیست
بیا دل به دریا بزن شک نکن
سرانجام این رود مرداب نیست
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
و این بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
آب عجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
آب خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشت گرد سم خران شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی زبان شما نیز بگذرد
آب عجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی زبان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان درد دوا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این هو هو سگان شما نیز بگذرد